دل نوشته های پرنده مهاجر
 
 

خیلی از كاربران نیمباز برای شروع از پسوردهای كوتاه و رند استفاده می كند كه این كار سبب هك شدن ای دی نیمباز می شود
من در این پست قصد دارم كه سه روش بسیار ساده را به شما معرفی كنم تا براحتی بتوانید هرچقدر كه دوست دارید پسورد خود را تغییر دهید

روش اول با نرم افزار bombusmod :

با نرم افزار انلاین شوید (روش استفاده و دانلود bombusmod در سایت موجود میباشد)
بعد گزینه menu را انتخاب كنید سپس گزینه tools و بعد گزینه service discovery انتخاب كنید
حالا گزینه nimbuzz.com را انتخاب كنید
چند لحظه صبر كنید و گزینه Register را انتخاب كنید و بر روی گزینه password رفته و ان را انتخاب كنید
در این قسمت پسورد خود را میبینید ان را پاك كنید و پسورد جدید را وارد كنید و در اخر گزینه send رو بزنید
كار تمام است


روش دوم با web.nimbuzz :

در این روش شما میتوانید از خود سایت نیمباز اقدام به عوض كردن پسورد خود كنید
به سایت
web.nimbuzz.com بروید و ایدی و پسورد خود را وارد كنید تا انلاین شوید
بعد از انلاین شدن addcontact شما ظاهر می شود
در قسمت پایین بر روی گزینه setting رفته و ان را انتخاب كنید
در این قسمت شما 8 گزینه میبینید كه باید change pasword را انتخاب كنید
در قسمت Enter your new password: پسورد جدید خود را وارد كنید و در قسمت Repeat your new password: دوباره ان را تكرار كنید و change password را بزنید تا پسورد جدید ذخیره شود
در این قسمت نیز كار تمام است
البته با wap.nimbuzz.com هم میشه.

روش سوم با nimbuzz pc :

در این روش شما به نیمباز برای كامپیوتر نیاز دارید
با nimbuzz pc انلاین شود
به قسمت tools رفته و گزینه options رو انتخاب كنید
در قسمت چپ 7 گزینه میبینید كه شما باید گزینه accont رو انتخاب كنید
در این قسمت change password كنید و پسورد جدید را وارد نموده و ok را بزنید تا پسورد ذخیره شود
در این بخش نیز كار تمام است

 



پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 8:59 ::  نويسنده : nima mahmoodi

 

tarfande to hame rooma owner bashid 1. menu 2. conference 3. new conference 4. injaro deghat konid bayad nike manager ke dakhel room bezanin masalan nike manager farhad shoma be jai nike khodeton farhad ro mizanin hala join mishin mibinin ke join nemishe aon qesmat ke tark room avorde aonja change name bezanid va nike asli iditon bezanid va 2bare join bedin mibinin ke ownerin be hamin sadegi tavajoh: bayad owner dakhel room bashe



آموزش :

1- اول با بومباس آنلاین بشید.

2- حتما باید خودتون مدیر روم باشید.

3- حالا MENU رو بزنید.

4- گزینه CONFERNCES را بزنید.

5- از لیست روم ها ، رومی که مدیرش هستید رو انتخاب کنید و MENU رو بزنید.

6- حالا از لیست MENU گزینه ی CONFIGURE ROOM رو انتخاب کنید .

7- حالا یکم صبر کنید تا یه صفحه جدید باز بشه.

8- حالا تیک گزینه ی PASWORD REQUIRED TO ENTER رو بزنید.

9- تو قسمت PASSWORD ، رمز مورد نظرتون رو بنوسید.

 




aval namafzaro downloadesh mikonin k akharin noskhasho payin gozashtam.kheyle khob bade downloado nasbesh k kheyli rahate mirim soraqe amuzeshe online kardane idimon
(connect) bahash
namafzaro ejrash mikonin bad ye meno miyad (account creation wizard) forwardo mizanin tavajjoh konid k tikesh ru avvali bashe bad panjareye badi miyad tu in panjare tu qesmate jabber id idituno benvisid masalan:
dashte.sabz bad tu kadre badi jeloye (@) benvisid: nimbuzz.com tu qesmate password ham k passworde tuno benvisid b hamin rahati hala forwardo bezanid bad tu panjareye badi finisho bezanid tu marhaleye badi sabr konid ta iditun load beshe ya hamun sighn in beshid age khodkar sighn in nashodid ru profiletun kelik rast konid bad az qesmate status available bezanid va sabr konid ta load she dg tamum hala az chat kardan ba gajim lezzat bebarid


توجه:این نرم افزار علاوه بر اینکه تمامیه قابلیت های نیمباز موبایلو داره بلکه خیلی از قابلیت های جدید هم بهش اضافه شده در ضمن این نرم افزار بخشه کد های
xml داره که اگه خواستین میتونین ازش به راحتی استفاده کنید واسه رفتن به چت روم ها روی ایدیتون کلیک راست کنید بعد join a new group chat بزنید تو پنجره ای که باز میشه تو قسمته recently اسمه رومه مورده نظرتونو بدون خطا بنویسید.تو قسمته server هم conferenc.nimbuzz.com انتخاب کنید حالا تیکه bookmark this room بزنید تا دیگه اسمه رومو وارد نکنیدو save بشه حالا join بزنید و وارده چت رومتون بشین

یه نکته لازم به ذکر:میدونم خیلیاتون اینارو فوته ابینو حتما میگین انگاری داره به یه بچه دبستانی اموزش میده من اموزششو کامل گفتم تا همه ازش بتونن راحت استفاده کنن چون همه که مثله شما هکرو حرفه ای نیستن اون بالا هم گفتم که در سطحه خودم میتونم بگم نه بیشترو نه کمتر اگه سوالی درمورده این نرم افزار دارین حتما بگین تا جوابتونو بدم

این نرم افزار کاملا تست شده


دانلود اخرین نسخه گاجیم با حجمه 15.1 مگابایت



پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:داستان,زیبا,مطالب,مطالب خواندنی,دلنوشته,, :: 8:53 ::  نويسنده : nima mahmoodi

بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد. زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر، مى تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا کند. بالاخره هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:«خیلى فکر کردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى



 

براي تو اي نفسم...
اين چند خط را مي نويسم...
چقدر زجرم دادي ...
چقدر مرا اندوهگين و پريشان كردي و زندگيم را سخت كردي...
اي نفس تا كي آخر، اي نفس ....
مرا با گناه هلاك مي كني .... و با اشتباه خسته ...
آيا از دنيا و زينتهايش سيرنمي شوي و دست برنمي داري...
مرا با دنيا و زينتهايش رها نكن ... زيرا روزي از اين دنيا سفر خواهي كرد
هرروز به اميد فردايي كه مي آيد مي نشيني و فردا منتظرفرداي بعدي...
و هر روزي كه مي گذرد به اجل نزديكتر مي شوي...
تا كي نافرماني خدا را مي كني؟
و تا كي اي نفس غافل هستي و به لهو و لعب مي پردازي؟
آيا گمان مي كني كه با وعده ها ،غفلتها و كارهاي بيهوده، سعادت خوشي و شادماني را از خدا هديه مي گيري...
نه، هزاران بار نه.......
آيا انسان در اين دنياي فاني و حقير مي تواند به شادماني و سعادت برسد؟؟!!
آيا انسان با چيز فاني به خوشختي مي رسد؟؟
آيا انسان با خوشي كوتاهي كه به دنبال آن غم اندوه است شادمان مي شود؟؟
آيا انسان از گناه زايل و لذت زودگذر لذت مي برد؟؟
نه به خدا قسم من از هر كسي بهتر تو را مي شناسم..
تو به لذت فاني راضي نمي شوي...
و نه دنياي فاني...
زيرا عاقل براي چيز فاني سعي و تلاش نمي كند حتي اندكي از نيرويش را براي آن به كار نمي برد...
بلكه مطمئنا به چيز باقي طمع دارد...
آنگاه كه براي چيزي تلاش و كوشش كردي، اي نفس ثمره و نتيجه آنرا مي بيني...
دنيا گذرا است ... و زينتها و خوشي هايش و امتحانات و هرچه درآن است فاني مي باشند..
(
كل من عليها فان)
حتي تو اي نفس فنا خواهي شد و مي ميري.. و چه به ارث گذاشتي و چه اندوخته كردي و براي بعد از مرگ چه اعمالي انجام داده اي؟؟
اي نفس به خدا قسم تو براي من با ارزشي...
زيرا با تو و از طريق عمل تو .... شقاوت و خواري يا سعادت و خوشبختي من مشخص مي شود...
بوسيله تو اي نفس.... وارد آتش سوزان خواهم شد
و بوسيله تو اي نفس.... وارد بهشتي مي شوم كه به پهناي آسمان و زمين است
توبه كن اي نفسم توبه كن... قبل از آنكه ديگر نتواني توبه كني.....
آن هنگام كه از معاصي و هوي و لهو دست كشيدي .... طعم حقيقي خوشي و راحتي را در پرتو ايمان و ياد خداي رحمان مي چشي...
تو خوب مي داني كه گناه باعث غم و اندوه ، مشكلا ت و زندگي سخت مي شود چنانچه خداوند متعال فرموده:
((
ومن اعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا))
به سوي خدا رو كن ، گناه و بيهودگي ديگر كافي است...
هرچه كردي ديگر كافي است ... عصيان و هوي ديگر كافي است
تو را ندا مي دهم ... ازتو خواهش مي كنم ... براي بازگشت به سوي خداوند عزوجل
همانا فرصت از دست رفت .... با توبه و عزمي استوار و با عبادات خويش روي آور... به سوي آمرزنده مهربان...
زمان بازگشتت فرا رسيده ... زمان بازگشتت فرا رسيده ...
فرصت از دست مي رود.!!!!

 



پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:داستان,زیبا,مطالب,مطالب خواندنی,دلنوشته,, :: 8:51 ::  نويسنده : nima mahmoodi

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:

«دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم.»


در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.

این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند:

«این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»

کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.

آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

«تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.

زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.

مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.

خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید.


دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به آن‌ها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.»

 



پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 8:50 ::  نويسنده : nima mahmoodi

روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : می اید ، من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشك روی شاخه ای از درخت دنیا نشست . فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ، گنجشك هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود " با من بگو از انچه سنگینی سینه توست ." گنجشك گفت " لانه كوچكی داشتم، ارامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی كسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم ؟ كجای دنیا را گرفته بود ؟ و سنگینی بغضی راه بر كلامش بست. سكوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت " ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. انگاه تو از كمین مار پر گشودی . گنجشك خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت " و چه بسیار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. اشك در دیدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملكوت خدا را پر كرد....



پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 8:49 ::  نويسنده : nima mahmoodi

سال های سال بود كه دو برادر در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود با هم زندگی میکردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند و پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد ...

كار به جایی رسید كه از هم جدا شدند. از دست بر قضا یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید .

نجـار گفت: من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟

برادر بزرگ تر جواب داد : بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده است .

سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار.

برادر بزرگ تر به نجار گفت: من برای خرید به شهر می روم، آیا وسیله ای نیاز داری تا برایت بخرم؟ نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد: نه، چیزی لازم ندارم !

هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود !!!کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟

در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است...

کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.

نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم....

 



پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 8:48 ::  نويسنده : nima mahmoodi

روزی جوان ثروتمندی نزد استادی رفت و گفت: عشق را چگونه بیابم تا زندگانی نیكویی داشته باشم؟



استاد مرد جوان را به كنار پنجره برد و گفت: پشت پنجره چه می‌بینی؟

مرد گفت: آدم‌هایی كه می‌آیند و می‌روند و گدای كوری كه در خیابان صدقه می‌گیرد.

سپس استاد آینه بزرگی به او نشان داد و گفت: اكنون چه می‌بینی؟



مرد گفت: فقط خودم را می‌بینم.

استادم گفت: اكنون دیگران را نمی‌توانی ببینی. آینه و شیشه هر دو از یك ماده اولیه ساخته شده‌اند، اما آینه لایه نازكی از نقره در پشت خود دارد و در نتیجه چیزی جز شخص خود را نمی‌بینی.



خوب فكر كن!



وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می‌بیند و به آن‌ها احساس محبت می‌كند، اما وقتی از نقره یا جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می‌بیند.



اكنون به خاطر بسپار: تنها وقتی ارزش داری كه شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلوی چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و همه رادوستشان بداری اینبار نه به خاطر خودت بلکه به خاطر خدا .



آن‌گاه خواهی دانست كه:



" عشق یعنی دوست داشتن دیگران "



درباره وبلاگ


این پرنده مهاجر همیشه عاشق پرواز حالا با بالی شکسته میخونه چه غمگین آواز توی یک هجرت جمعی دست بیرحمه صیاد اونو از جفتش جدا کرد با تنهایی آشنا کرد نجوای دو جفت عاشق روی شاخه های تنها شعری عاشقانه بود صدای قشنگ بالش تو فضای بی کرانه بهترین ترانه بود حالا تنها حالا خسته با دلی از غم شکسته بی صدا تر از همیشه با خودش تنها نشسته با صدای غم گرفتش شعر تنهایی میخونه سوز غمگین صداشو اونی که تنهاست میدونه ************* از اینکه به کلبه درویشی من اومدین بسیار خوشحالم. من نیما متولد 1366هستم
نامه يكي از جوانان عسلويه به رئيس جمهور
بهار نو ستارهای فراموش نشدنی احساس شیر باش. دکلمه بهترین راه ها برای فرار از بد بوی بدن پشیمان باش برگرد یارانه پیامک های فلسفی اس ام اس های فلسفی توووووو دیابت چیست و چگونه باید با آن مقابله است ؟ چگونه با آلزایمر مقابله کنیم ؟ چگونه از افزایش کلسترول خون جلوگیری کنیم ؟ در هنگامی که فردی مواد سمی می خورد چگونه از جذب مواد مسموم کننده جلوگیری کنیم ؟ صول مذاکره و چگونه خوب حرف بزنیم ؟
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته های پرنده مهاجر و آدرس nima1366.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان